مجله مراحم: با رهاسازی آب از سد زایندهرود، آب در رودخانه خشک اصفهان امروز جریان پیدا کرد و آب به اصفهان رسید.
مجله مراحم: با رهاسازی آب از سد زایندهرود، آب در رودخانه خشک اصفهان امروز جریان پیدا کرد و آب به اصفهان رسید.
در حالیکه همواره شایعات و اخبار درباره زندگی سخت و همراه با محرومیت مردم کره شمالی در رسانه ها مطرح است شبکه الجزیره در گزارشی مصور با عنوان “روی دیگر کره شمالی” عکس های متفاوتی از این کشور منتشر کرده است.
افراشته شدن پرچم عزای حسینی بر فراز حرم شاهچراغ (ع). (تسنیم/ رضا قادری)
اهتزاز پرچم حرم حضرت ابوالفضل(ع) در برج میلاد. (تسنیم/ عرفان کوچاری)
مراسم عزاداری شب اول محرم در هیأت الرضا (ع). (فارس/ مهدی بلوریان)
مراسم عزاداری شب اول محرم هیأت ریحانه الحسین (ع). (فارس/ محسن عطایی)
مراسم تشییع و تدفین دو شهید گمنام. (ایسنا/ عرفان خوشخو)
استقبال از کاروان ورزشکاران شرکت کننده در پارالمپیک 2014 اینچئون. (ایرنا/ کاظم قانع)
برداشت انار در پاوه، کرمانشاه. (ایسنا/ عرفان کرمی)
ترافیک صبحگاهی در تهران. (تسنیم/ مقداد مددی)
کارگاه نمایش کمدیال دل آرته. (تسنیم/ فؤاد اشتری)
تظاهرات مردم فلسطینی در کرانه باختری. (Abbas Momani/ AFP/Getty Images)
جدال حامیان دموکراسی با نماینده حامیان دولت در هنگ کنگ. (Vincent Yu/ AP)
خبرنگار در حال فراری دادن یک پسر از میانه درگیریها در لبنان. (Adel Karroum/ European Pressphoto Agency)
مادر و فرزند سه ماههاش بعد از یک ماه مخفی شدن در خانه برای دریافت غذا بیرون آمدهاند؛ دونتسک. (AP Photo/Emilio Morenatti)
مردم آواره اوکراین در انتظار دریافت غذا، لباس و کمکهای مالی در کیف. (David Ramos/ Getty Images)
اعتراض دانشجویان افغانستان به یک مقاله در کابل. (Hedayatullah Amid/ European Pressphoto Agency)
تماشای کوبانی از مرز سوریه و ترکیه. (REUTERS/Kai Pfaffenbach)
کمپین چارلی کریست برای انتخابات فرمانداری. (Wilfredo Lee/ AP)
اهدای گل برای قربانیان حادثه تیراندازی در دبیرستان ماریسویل- پیلچاک در نزدیکی سیاتل. (aily Herald/ via AP)
دیدار با پاپ در واتیکان. (AP Photo/Gregorio Borgia)
گل رونالدو به تیم بارسلونا در ورزشگاه سانتیاگو برنابئو. (AP Photo/Andres Kudacki)
مبارزه قهرمانی بوکس در موناکو. (REUTERS/Eric Gaillard)
مراسم سنتی جشن در تفلیس، گرجستان. (Zurab Kurtsikidze/ European Pressphoto Agency)
هفته مد چین در پکن. (AP Photo/Ng Han Guan)
رژه سالانه سگها در نیویورک. (REUTERS/Carlo Allegri)
نمایش 2014 گربهها در پراگ. (Michal Cizek/Matej Divizn/ AFP/Getty Images)
نکیسا که یک ماما هست نوشته:
یه ماجرایی تو زایشگاه اتفاق افتاد که چند روزه که همه ی مارو درگیر کرده و اون مربوط میشه به یه فاجعه که چند روز پیش اتفاق افتاد
روز اول:
چند روز پیش زایشگاه صبحکار بودم. زایشگاه تقریبا خلوت بود و ما مشغول انجام دادن کارهای عقب افتادمون بودیم .
خدماتمون که از اورژانس میومد خبر داد که یه دختر ۱۳ ساله رو آوردن اورژانس که با شکایت درد شکم بستری شده و ازش عکس رادیوگرافی گرفتن و دیدن تو شکمش بچه هست !!!!
هممون شوکه شدیم که دختر ۱۳ ساله و حاملگی؟ و از اونجایی که مطمئن بودیم بالاخره میاد زایشگاه ، دیگه کنجکاوی بیشتری نکردیم تا مریض بیاد زایشگاه
حدود ۱ ساعت بعد یه دختر رو ویلچر به همراه خدمات بخش اورژانس و مادرش وارد زایشگاه شد . ظاهرا سرویس جراحی ، درخواست مشاوره زنان داده بود .
پرونده رو گرفتم و مریض رو تحویل گرفتم ( فرض میکنیم اسم دختر مهری بود )
مهری رو راهنمایی کردم به تخت لیبر و ازش شرح حال گرفتم . همکارم اومد داخل و صدای قلب جنین رو گوش داد و براش نوار قلب گرفت .
همکارم داشت بهش میگفت که تو نمیدونی که حامله ای که بهش اشاره کردم که بهش نگو .
طبق شرح حالی که به ما داده بود جنین ۲۹ هفته بود و کاملا مشخص بود که از بارداریش اطلاعی نداره.
مجرد بود و طبق گفتش دوست پسر نداشت چون موبایل نداشت ( کف استدلالش شدم و بهش گفتم مگه قدیم ملت موبایل داشتن که با هم دوست میشدن ؟ تا حالا تو عمرش اینجوری قانع نشده بود . )
شرح حالم که کامل شد رفتم اتاق عمل پیش دکتر که شرح حال بدمو گفتم که نه بیمار و نه مادرش از بارداری اطلاعی ندارن .
شکایت اصلی دختر درد شدید شکم و کار نکردن شکم و ادرار نکردنش به مدت ۳ روز بود. دکتر مادرشو خواست و ازش پرسید که بچت که میگه ۶ ماهه منس نشده ، تو کاری نکردی؟
مادره گفت که چند بار بردمش دکتر و گفتن طبیعیه و قرار بود فردا سونوگرافی انجام بدیم .
دکتر گفت : چند تا بچه داری؟
گفت : دو تا دختر
دکتر گفت : پسر نداری؟
گفت : نه
دکتر گفت : شوهر داری و بالای سرت هست ؟
گفت : دارم و آره
دکتر گفت : خانوم دختر شما بارداره .
مادره گفت چی؟ و دکتر دوباره جملشو تکرار کرد .
مادره غش کرد .
صندلی آوردیم و نشوندیمشو آب قند و ….
بعد از اینکه حالش جا اومد دکتر ازش خواست که بره و ماجرا رو از دخترش بپرسه وگرنه مجبوریم حراست رو در جریان بذاریم .
دست مادره رو گرفتم و یواش اوردمش سمت زایشگاه . اروم بهش گفتم جیغ و داد نکن و دعوا راه ننداز . خیلی اروم ازش بخواه که راستشو بهت بگه که جریان چی بوده .
اون هم سرشو تکون داد که یعنی باشه .
بچه ها هنوز به مهری نگفتن که حامله هست .
برای مادره یه صندلی آوردم که دوباره پس نیفته .
اومدو شروع کرد به سرزنش کردن دختره که من تو رو با خون دل بزرگ کردم و خونه مردم رخت شستمو چرا اینکارو با من کردیو چرا آبروی منو بردیو ….
مهری هنوز هنگ کرده بود و هی میگفت مگه چی شده ؟ چی شده ؟ من چیکار کردم ؟
مادر گفت : اینا میگن تو حامله ای . بگو با کی بودی ؟ کی اینکارو کرد ؟
چشمهای مهری از جاش دراومده بود . بعد چند ثانیه بهت زدگی زد زیر گریه .
مادره ازش خواست بگه کار کی بوده.
مهری با ترس لرز به مادرش گفت : بگم مامان ؟
مادرش هم سرشو تکون داد .
مهری گفت : کار داداش بود .
انگار یه سطل آب یخ ریختن رو سرم . احساس کردم دارم سکته میکنم
یه لحظه یادم اومد که مادره گفته بود که دوتا دختر داره
به مادره گفتم : مگه نگفتی دو تا دختر داری؟
مادره گفت : اره
به مهری گفتم : داداش کیه؟ جواب نداد و فقط مادرشو نگاه میکرد
به مادره گفتم اون دخترت شوهر داره؟ سرش و به معنی اره تکون داد.
رو به دختره کردم که منظور از داداش دامادته ؟ گفت : اره !!!!!!
مادره باور نمیکرد . بهش میگفت مهری دروغ نگو . بگو کی بود ؟ من باور نمیکنم
مهری با گریه قسم میخورد که کار دامادشه.
اعصابم به هم ریخت و اومدم بیرون . سرم گیج میرفت .
داماده پسر عمه اونها هم میشد و چند سال خواهر مهری رو میخواست و بعد چندسال باهاش ازدواج کرد . خواهر مهری ۱۹ ساله بود و یه پسر ۳ ساله داشت .
داماد ۲۵ ساله سه بار در مدت سه ماه با مهری رابطه داشته و تو همین مدت مهری بدون اینکه هیچ اطلاعی از روشهای بارداری و روشهای جلوگیری از اون بدونه ، باردار میشه و تو این مدتی که منس نشده دو بار به پزشک مراجعه میکنه که دکتر علت اون رو سال اول منارک میدونه و میگه اون طبیعیه .
من حرفهای مهری رو باور میکردم چون واقعا دختر ساده و بی اطلاعی بود اما مادرش باور نمیکرد .
دکتر از من خواست که کنترل کنترکشن کنم ( یعنی بررسی کنم که درد شکم مهری به درد زایمان هست یا نه )
در حال کنترل بودم که حس کردم بچه داره به دنیا میاد .به دکتر گفتم و معاینه شد و متوجه شدیم که بله بچه داره به دنیا میاد.
سریع تیم احیا رو خبر کردیم چون طبق اطلاعات مهری جنین باید نارس بوده باشه .
زایمان با موفقیت انجام شد و حاصل زایمان ، نوزاد دختر به ظاهر سالم با آپگار ۹ و ۱۰ با وزن ۲۷۵۰ گرم به دنیا آمد. تخمین سن جنین هم ظاهرا ۳۵ تا ۳۶ هفته بود . چون بچه مشکلی نداشت تیم احیا رفتن .
از اتاق زایمان که اومدم بیرون دیدم خواهره هم اومده
مثل اینکه مادره زنگ زده بود خواهرو داماده و پدره هم اومده بودن .
اگه بدونین داماده چجوری مث ابر بهار گریه میکرد که کار من نیست . به جون تنها بچش قسم میخورد که کار اون نیست و زنش هم دلداریش میداد.
خواهره اومد پیش ما که تورو خدا بچه رو سر به نیست کنین . اگه مادر شوهرم بفهمه منو طلاق میده !!!!!!!!!!!!
منم گفتم خانوم ما ادم نمیکشیم . خودت بلدی و میتونی اینکارو بکن . حالا هم برو پیش مریضت تا صدات نکردم از اتاق نیا بیرون
ساکت شد و رفت تو اتاق پیش مهری و شروع کرد باهاش دعوا کردن که بگو کار کیه ؟ کار شوهر من که نیست . شوهر من به جون پسرم قسم خورده که کار اون نیست . یالا بگو کار کیه ؟ با کی بودی؟
دیدم خیلی داره جیغ جیغ میکنه و مهری هم گریش گرفته ، انداختمش بیرون .
مادره اومده میگه خانوم ما میخوایم بچمونو مرخص کنیم.
– جان ؟ کجا با این عجله؟ هستیم خدمتتون . باید تشریف داشته باشین .
مسئول بخش با مددکاری و حراست هماهنگ میکنه و اونهارو در جریان میذاره . مدد کار خودشو سریع میرسونه و با مهری خلوت میکنه . به نظر مددکار مهری راست میگه و داماده مشکوکه. البته این نکته هم میگه که زنها اونقدر مرموز هستن که خیلی وقتها واقعا نمیشه فهمید راست میگن یا نه .
مادر همچنان اصرار به مرخص کردن دخترش داره و مدام میگه آبرومون رفت . اگه از آشناها کسی بیاد اینجا ،بدبخت میشم .
خواهره اصرار داره که مهری با یکی دیگه بوده و شوهرش بی تقصیره ( من فکر میکنم نمیتونه باور کنه که همچین چیزی ممکنه )
مهری درد داره ولی با این حال با مددکار همکاری میکنه .
تو این هیری ویری من نمیدونم خبر چجوری به کل بیمارستان میرسه که از همه ی بخشها برای دیدن و فضولی کردن به زایشگاه مراجعه میکنن و یکی فقط باید مسئول متوقف کردن اینا میبود .
و باز هم تو این هیری ویری از چند جای بیمارستان تلفن زدن که به خانوادش بگین اگه بچه رو نمیخوان ، ما میخوایم !!!!!!!!!!!!!!!!
بچه داخل دستگاه گریه میکنه و گرسنه هست .
مددکار در حال تهدید کردن داماده هست که کار رو به دادگاهو نیروی انتظامی نکشونن . که اگه بکشونن و آزمایش ژنتیک بدن دیگه هیچ راه برگشتی نیست .
مسئول بخش داره ملت فضول پشت در زایشگاه رو رتق و فتق میکنه.
مهری خونریزی پیدا میکنه و خونریزیش قطع نمیشه . ما همه بالای سر مهری هستیم و من دلم پیش نوزادشه .
یک ساعت بعد
خواهر و مادر مهری به همراه مددکار اومدن پیش مهری که با هم حرف بزنن. مهری خونریزیش بهتر شد و تحت کنترله . مددکار موفق نشد دامادو. وادار کنه که واقعیت رو بگه .
داماده میگفت بیاین از من ازمایش بگیرین . کسی که حسابش پاکه ، چه منتش به خاکه . از این طرف هم مهری هم مشکلی با ازمایش ژنتیک نداشت.
مددکار دیگه قاطی کرده بود . گفت چون هیچی معلوم نمیشه و هرکی حرف خودشو میزنه باید به نیروی انتظامی خبر بدیم و از ما خواست که هیچکس نباید مهری رو ببینه . حتی مادر یا خواهرش .
…
و من همچنان دلم پیش نوزاده و صدای گریه اش تو سرم میپیچه.
کم کم بخش خلوت شد . رفتم پیش مهری . نمیدونین راضی کردن یه دختر مجرد که تازه دو ساعته که فهمیده حامله هست و یه ساعته زایمان کرده به شیر دادن به بچه ای که همه انگ نامشروع بودن و حرامزاده بهش میزنن و حاصل یه تجاوز ناجوانمردانه هست ، چقدر سخت و وحشتناکه .
نمیخوام بگم که چه حرفهایی بین ما رد و بدل شد . فقط اینو بگم که بهش فهموندم هر اتفاقی هم که افتاده باشه اون بچه گناهی نداره و الان این فقط تو هستی که میتونی بهش کمک کنی تا زنده بمونه .
اول به هیچ وجه قبول نکرد . کم کم راضی شد که بچه رو ببینه . از لباسهای کهنه ای که از قبل تو زایشگاه مونده بود براش یه لباس انتخاب کردم .
یه مای بی بی از یکی از مریضها قرض گرفتم و براش لباس پوشیدیم . انصافا دختر زیبایی بود و به دل مینشست .کمکش کردم تا به بچه شیر بده و ازش تشکر کردم .
شیفت عصر :
از نیروی انتظامی میان و داماده رو میبرن . تو کلانتری به کار زشتش اعتراف میکنه .
شیفت شب :
مهری و دخترش کنار هم تنها ، شب رو تو زایشگاه سپری میکنن
روز دوم :
شیفت صبح :
پزشک متخصص اطفال نوزاد رو ویزیت میکنه و نظرش این هست که به بچه شیر خشک داده بشه
مهری وقتی به بچه شیر خودش رو میده ،ناخواسته مهر مادری رو تجربه میکنه و دل کندن از نوزاد براش سخت میشه .
مادر و نوزاد از نظر پزشک متخصص زنان و اطفال ، مرخص هستن .
اما چون مهری بیمه پدرش هست نمیتونه از بیمه استفاده کنه . چون زایمان تنها با بیمه همسر رایگان محاسبه میشه و باید نزدیک ۵۰۰ هزار تومن پرداخت کنند .
پدر و مادر میگن ما پول نداریم و مهری اینجا باشه تا ما فردا پول جور کنیم.
مدد کار باهاشون صحبت میکنه که باید بچه رو به بهزیستی تحویل بدن و چون چند روز این پروسه طول میکشه ، باید چند روز نوزاد رو پیش خودشون نگه دارن .
مثل اینکه اینکار براشون مقدور نبوده و نمیخواستن بچه رو با خودشون ببرن.
داماده رو برای آزمایش ژنتیک میبرن ساری و متوجه میشن که بعله ، بچه متعلق به ایشون هستش.
تو شیفت عصر دیدم مهری تنهاست و نمیتونه به تنهایی از بچه مواظبت کنه . نمیتونه کهنه عوض کنه .
زنگ زدم به مادره که بیاد پیش بچش و بهش کمک کنه .
مهری حوصلش سر رفته بود . بهش یه رمان که تو بخش بود دادم بخونه .
مادره اومد و دوباره شروع کرد به سرزنش کردن و غر زدن . مهری هم شروع کرد به گریه کردن
اومدم تو اتاق و باهاش دعوا کردم که مهری هیچ تقصیری نداره . تو و پدرش و خواهرش هم به یک اندازه مقصرین . اگه میخوای به این کارت ادامه بدی میندازمت بیرون .
به مهری گفتم من زنگ زدم به مادرت که بیاد اینجا کمکت کنه تنها نباشی . اگه فکر میکنی بودنش اذیتت میکنه بهم بگو که بیرونش کنم.
سرشو به معنای باشه تکون دادو کمی آروم شد.
اعصابم به هم ریخته بود . مادره از اتاق اومد بیرون اومد پیش ما خواهش میکرد که تورو خدا اسم بچه ی منو از رو بردتون پاک کنین . اگه کسی بیاد ببینه آبرومون میره .
با همون حال عصبانی به یکی از بچه ها گفتم اسمشو پاک کنه . مادره دید که خیلی عصبانی هستم و اصلا نگاهش نمیکنم و سرم تو پرونده هست ، خودش شروع کرد به مویه کردن .
به زبون محلی میگفت که بدبخت شدم و آبروم رفتو … . بهش گفتم : خب که چی؟ الان اتفاقی که نباید میافتاد افتاد و کاری هم از دست تو بر نمیاد پس حرص نخور و به فکر آینده باش که میخواین چیکار کنین.
گفت درد من از اینه که چرا همون اولین باری که این کثافت اومد سراغش ، چیزی به من نگفت .
بهش گفتم : مثلا اگه میگفت ، میخواستی چیکار کنی؟ طلاق دخترتو ازش میگرفتی؟
گفت : نههههه چرا طلاق ؟ ( من نمیدونم اینا چرا واقعا طلاق از یه همچین کثافتی براشون عار بود و همش در مقابل طلاق موضع میگرفتن )
گفتم : خب چی پس؟ میخواستی بری بگی پسرم ! این چه کاری بود کردی . خیلی کار بدی کردی . دیگه ازین کارها نکن ؟
سرشو انداخت پایینو گفت نمیدونم
گفتم : پس هی نگو چرا زودتر نگفتی ؟ اگه میگفت هم کار از کار گذشته بود و برای دختر تو فرقی نمیکرد .
( البته خیلی فرق میکرد چون دیگه قضیه بچه در کار نبود ولی از یه طرف محکوم شدن مهری توسط دامادش که داره دروغ میگه و مهری با کس دیگه ای بوده هم ممکن بود و به هر حال من برای ساکت کردن زنه مجبور بودم بهش تشر برم که مهری رو اذیت نکنه )
بعد از این گفتگو دیدیم نرم تر شده و خودش هم طرف دخترشو میگیره .
شبفت شب :
مادر و نوزاد هر دو خوب هستن . مهری به همراه نوزادش و مادرش شب رو تو زایشگاه سپری میکنن .
روز سوم :
شیفت صبح :
پدر مهری میاد دنبال مادرش که برن ساری برای دادگاه .
مادر مهری میگه که شاید صبح نتونن بیان مهری رو مرخص کنن و کارشون تا عصر طول بکشه .
شیفت عصر :
خواهر مهری اومد و گفت : میخوام خواهرمو مرخص کنم .
چون از قبل حراست به ما گفته بود که باید پدر مهری بره کلانتری و تعهد بده و تعهد نامه رو برای ما بیاره ، ما هم همینا رو به خواهره گفتیم که بره به پدرو مادرش بگه .
بعد از یکی دو ساعت تعهد نامه رو آوردن با مضمون اینکه پدر مهری سند خونه شو گروی کلانتری گذاشته که فردا اول وقت متهم ( یعنی مهری ) رو به کلانتری معرفی کنه .
و ترخیص اون از بیمارستان بلامانع هست .
تازه اون موقع بود که فهمیدم ما در واقع حکم زندانبانو برای مهری داریم .
همینجور که داشتیم کارهای ترخیص مهری رو انجام میدادیم یکی از همکارهام گفت من هنوز دلم پیش نوزادشه . بعد رو کرد به خواهره و گفت بچه رو میخواین ببرین بهزیستی؟
خواهره گفت : نه . خودمون نگهش میداریم .
همکارم خیلی خوشحال شد . گفت وااااای دستتون درد نکنه . گناه داره دختر معصوم . خیلی هم خوشگله .
اینو که گفت ،خواهره که تا حالا مثل ادمایی که بهشون کارد بزنی خونشون در نمیاد ، برافروخته و عصبی بود ، زد زیر گریه .
همکارم خیلی ناراحت شد که این حرفو زد ولی خداییش منظوری نداشت .
خواهره از ما ادرس یه پزشک یا ماما رو برای ترمیم هایمن خواست ولی خبر نداشت که ترمیم هایمن کسی که زایمان کرده ، تقریبا غیر ممکنه .
از خواهره پرسیدم : الان چی شد ؟ شوهرت چی شد دادگاهش؟
گفت : پدرم رضایت داد و شوهرم آزاد شد و باهامون اومد بابل !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
گفتم : چرا پدرت رضایت داد؟
شونه هاشو به معنی اینکه چه میدونم انداخت بالا .
دروغ میگفت . تابلو بود که خانواده کلا با هم مشورت کرده بودن و به این نتیجه رسیدن که باری جلوگیری از آبرو ریزی یه کارهایی بکنن که نمیدونم به نفع کی و به ضرر چه کسی خواهد بود .
پی نوشت :
- و مطمئنا اولین کسی که بیشترین نفع رو از این قضیه خواهد برد داماده
و یقینا برای پدری که در طی یک روز زندگی دو فرزندش تباه شده ، تصمیم گیری خیلی سخته و همینجا دعا میکنم که خدا برای هیچکس پیش نیاره . اما آبرو به هر قیمتی مهمتره
——————————————————————————————————–
– به نظر من تو این ماجرا فاجعه اینه که مردی فقط از روی هوا و هوس یا هر دلیل احمقانه و غیر قابل قبول دیگه چه از نظر دین و شرع و چه از نظر اخلاق دست به یه جنایت وحشیانه میزنه و به راحتی آزاد میشه
خواهر مهری هم به زندگی با اون ادامه خواهد داد و هر روز و هر شب و هر ثانیه اونو خواهد دید .
————————————————————————————————
– یکی از دوستام پدرش تو همون کلانتری کار مکینه . میگفت تو کلانتری پدر مهری میگفت: همه تقصیر مادرشونه .
چندین بار بهش گفتم چرا این پسره هی میاد خونه ی ما ؟ چرا وقتی زنش نیست ، این خونه ی ماست؟
مادرش به من میگفت تو چقد بد دلی . این مثل پسر ما میمونه . برای مهری مثل یه برادره . همش تقصیراین زنه . بفرما . دست گلتو تحویل بگیر
————————————————————————————————–
– نمیدونم چی بگم . من قاضی نیستم ولی این اون عدالتی نیست که من تو اسلام دیدم .
تو جامعه ی ما اینقدر به جنایتکارها با تساهل برخورد میشه که واقعا جای تاسف داره .
احکام شرع اونجوری که باید تو کشور ما اجرا نمیشه .واسه همینه که جرم و جنایت زیاد شده .
تا حدی که کسی به خودش اجازه میده اسید رو سر زن و دختر مردم بپاشه .
————————————————————————————————–
و من هنوز تو فکر اون نوزاد هستم که آیا زنده هست ؟ آیا سیره ؟ آیا سالمه ؟ آیا فروختنش یا سر به نیستش کردن ؟ خدا کنه خشمشون باعث نشه بلایی سر اون طفل بیارن .
گل به سر سازمان بهزیستی کشو رو مددکاری اجتماعیمون که چقدر شیک و مجلسی نوزادی رو فرستادن تو دهن شیر .
نوزادی که هیچکس اونو نمیخواد و همه به عنوان یه موجود کثیف و ناپاک بهش نگاه میکنن و همش تو فکر سر یه نیست کردنشن چون مایه ی ننگه .
فقط دلم به این خوشه که اون هم خدایی داره و همون براش کافیه .
—————————————————————————————————-
خبرگزاری مهر: امواج وحشتناک طوفان ونگ فونگ روز یکشنبه به جزیره اوکیناوای ژاپن رسید و باعث شد که بیش از 20 هزار شهروند ژاپنی مجبور به فرار از خانه هایشان شوند. طوفان ونگ فونگ همچنین در سواحل شرقی چین موجب مجروح شدن 31 تن و قطع برق بیش از 60 هزار خانه شد.
هواداران داعش در یکی از بزرگترین مراکز خرید در استانبول فروشگاهی افتتاح کردند که اقلام تبلیغاتی داعش در آن عرضه میشود.
واحد اطلاعرسانی گروهک تروریستی داعش در “ولایت حلب”، با انتشار گزارشی مصور، ابعادی از زندگی مردم در سایه حکومت این فرمانروایان خودخوانده را به تصویر کشیده است.
به گزارش العالم، به نظر میرسد برخی از سران داعش با انتشار این تصاویر تلاش میکنند تصوری را که در اذهان عموم درباره داعش نقش بسته، تغییر دهند و وانمود کنند که تمامی ساکنان مناطق تحت اشغال داعش، از حضور این تروریستها راضی و خشنود هستند.
شکی نیست که شماری از افراط گرایان سلفی مسلک – که در هر شهر و دیاری پیدا میشوند – از اقدامات داعش خشنودند و آن را حمایت میکنند، اما داعشیها اکنون درصدد برآمدهاند که زندگی اهالی مناطق تحت سیطره خود را نه تنها عادی و معمولی، بلکه همراه با رضایت مردمی نشان دهند.
در ابتدای این گزارش نقشه منطقه موسوم به “ولایت حلب” تحت سیطره داعش منتشر و مرزها و جغرافیای این منطقه تشریح شده است. در این نقشه، مساحت “ولایت حلب” برابر با 10 هزار کیلومتر مربع و «بیش از مساحت 48 کشور جهان» معرفی شده است.
در ادامه تصاویر متعددی از مراکز خدماتی، اداری، آموزشی، قضایی و امنیتی این گروهک در مناطق مختلف این “ولایت” منتشر شده که از تلاش عناصر داعش برای همسو نشان دادن مردم مناطق اشغال شده با قوانین و مقررات عجیب داعش حکایت دارد. بدین ترتیب ظاهرا داعشیها که اقتدار موهوم خود را در “تبادل وحشت” و انتشار ویدیوهایی از اعدام وحشیانه غیرنظامیان میجویند و آن را به “چماقی” برای ایجاد ترس و رعب مردم کردهاند، در مواردی نیز لازم دیدهاند از “هویج” استفاده کنند و خود را خیرخواه مردم و مردم را راضی از اقدامات خود نشان دهند.
در این تصاویر، داعشیها تلاش میکنند امور کاملا عادی، مانند نان پختن نانواییها و آب دادن درختان خیابان و جمع شدن آب پشت سدها را هم از “برکت” وجود خود وانمود کنند!
“ولایت حلب” و همسایگان آن از نگاه داعش
کودکان مدرسه ای زیر پرچم داعش
دادگاه “اسلامی”! شهر منبج
پاسگاه پلیس شهر مسکنه
مقر اداره “امر بمعروف و نهی از منکر” شهر منبج
دفتر ارشاد دینی شهر مسکنه
نانوایی ها در شیفت اضافی و فوقالعاده کار میکنند!
مرکز جذب تروریستهای داوطلب! در شهر الباب
اداره امور عشایر و ریشسفیدان در منطقه الباب
“نگهداری درختان و تمیز کردن خیابانها” توسط داعش!!
اداره جمع آوری زکات شهر جرابلس
پلیس راهنمایی داعش!
سد “تشرین” در شهر منبج که داعش پس از تصرف، آن را “فاروق” نامیده است
بازار فروش گازوئیل در منطقه منبج
پاسگاه پلیس شهر منبج
تجمع مردم برای دیدن مجازات مخالفان داعش در منبج
دانشسرای “مردانه” اصول دین در شهر مسکنه
دادگاه “اسلامی” شهر مسکنه
مرکز آموزش علوم دینی “ابومصعب زرقاوی”!
به گزارش گروه چندرسانهای باشگاه خبرنگاران؛ استفاده از موبایل و برنامههای مسنجری آن، جزو ابزار زندگی ما شده تا جایی که بسیاری از مردم، زندگی بدون تلفنهمراه را غیرممکن میدانند.
به گزارش گروه چند رسانهای باشگاه خبرنگاران، در تمامی نقاط جهان هر روزه اتفاقات بسیاری در حال رخ دادن است که تنها تعدادی از آنها توسط عکاسان ثبت میشود.
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16
فاطمه هاشمی با اشاره به این مطلب که دارند انتقام پدر را از پسر میگیرند گفت: خانواده هاشمی در صف دادگاه هستند.
فاطمه هاشمی پیش از ورود به دادگاه انقلاب در جمع خبرنگاران و در خصوص علت محاکمه مهدی هاشمی گفت: فقط میتوانم بگویم که انتقام پدر را از پسر میگیرند.
او گفت: خطاکاران و ظالمان مورد حمایت هستند و منتقدین و معترضین و آنهایی که میخواهند از حق خود دفاع کنند راهی دادگاه و مجلس میشوند. مثل فرجی دانا که برخی از حقایق را بیان کرد.
فاطمه هاشمی گفت: خانواده هاشمی در صف دادگاه هستند.
او درباره دادگاه تجدید نظر خودش نیز گفت: این دادگاه هفته آینده برگزار میشود.
خواهر متهم پرونده درباره اینکه چرا اجازه ندادند در دادگاه حاضر شود گفت: دادگاه غیرعلنی است و به همین دلیل اجازه ندادند ما حتی تا پشت در نیز مهدی هاشمی را همراهی کنیم.
ایشان هنگام مصاحبه با خبرنگاران به خبرنگار واحد مرکزی خبر گفت که با تلویزیون مصاحبه نمیکنم و با دست خود میکروفون خبرنگار واحدمرکزی خبر را پائین آورد
تعطیلات تابستان در سواحل خزر. (ایرنا/ حسن فاخری)
جشن انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران. (تسنیم/ محمد حسنزاده)
اجرای تأتر باغ دلگشا. (تسنیم/ سیامک ابراهیمی)
اوقات فراغت کودکان. (مهر/ محمدرضا یوسفی)
بحران آب در روستای ایلن زنجان. (تسنیم/ عبدالرضا ولائی)
آتش سوزی در انبار لوازم یدکی خودرو در مشهد. (ایسنا/ محسن اسماعیلزاده)
دیدار تیم های پرسپولیس و ذوب آهن. (تسنیم/ محمد علی مریزاد)
دیدار تراکتورسازی تبریز و ملوان بندر انزلی. (ایسنا/ مهرورز احمدی)
درگیری مردم و نیروهای اسرائیل در کرانه باختری. (آژانس عکس اروپا/ ALAA BADARNEH)
کودک فلسطینی در کرانه غربی. (خبرگزاری فرانسه/ گتی/ Jaafar Ashtiyeh)
اردوگاه آوارگان عراقی در دهوک. (آژانس عکس اروپا/ محمد جلیل)
مردم آواره پاکستانی در حومه اسلامآباد. (آسوشیتدپرس/ Muhammed Muheisen)
ابتلا به ویروس ابولا در لیبریا. (گتی/ John Moore)
نشانه اتحاد با سیاهپوست کشته شده در فرگوسن. (آسوشیتدپرس/ Justin Lane)
روز استقلال هند در جامو. (آسوشیتدپرس/ Channi Anand)
جشن روز استقلال در بمبئی. (آسوشیتدپرس/ Rajanish Kakade)
جشن هندیها در حیدرآباد. (آسوشیتدپرس/ Mahesh Kumar)
نمایش پلیس در سرینگر. (آسوشیتدپرس/ Dar Yasin)
گاوبازی در پامپلونا. (آژانس عکس اروپا/ Jesus Diges)
آتشبازی در سالگرد مهاجرت کارگران ترکیه به بلژیک رد بروکسل. (گتی/ Andreas Rentz)
نمایشگاه کشاورزی در پکن. (آژانس عکس اروپا/ (OW HWEE YOUNG
مراسم هفتادمین سالگرد ورود متفقین به جنوب فرانسه. (آژانس عکس اروپا/ SEBASTIEN NOGIER)
افتتاح نمایشگاه زیر آب در سیدنی. (خبرگزاری فرانسه/ گتی/ Peter Parks)
جشنواره بزرگ بالونها در ایالات متحده. (آسوشیتدپرس/ Russ Dillingham)
توله شیر سفید و پدرش در باغوحشی در غرب فرانسه. (خبرگزاری فرانسه/ گتی/ JEAN-FRANCOIS MONIER)
توله ببر 2 ماهه در باغوحش جیانگ سو در چین. (رکس/ Sipa Asia)
استراحت شیر در پارک ملی تانزانیا. (سولنت/ Petr Banny)
پارک حیوانات در نزدیکی اشفورد ؛ انگلیس. (PA/ Gareth Fuller)
در روزهای گذشته بیانیه های جهاد نکاح در مناطق زیر اشغال گروه تروریستی داعش منتشر شده و در آن از ساکنان منطقه خواسته شده است، زنان خود را برای جهاد نکاح در اختیار اعضای این گروه قرار دهند.
اما گروه تروریستی داعش به این هم بسنده نکرده و در ادامه اقدامات کثیف خود اعلام کرده که اقلیت های مذهبی عراق را به عنوان دارایی خود محسوب کرده و با قتل عام همسران این افراد زنان آنها را به اسارت گرفته است.
کلیپی کوتاه از وضعیت تکان دهنده ایزدی های عراق
ایوان واتسون، گزارشگر سیانان موفق شده فیلم کوتاهی از وضعیت ایزدیهای گرفتار شده در کوهها را از درون یک هلی کوپتر آمریکایی تهیه کند. هلی کوپتر آمریکایی که در حال توزیع کمک است، پس از پایان مأموریتش تعدادی از آوارگان گرفتار شده را نجات میدهد.
Download
به گزارش شبکه خبری فرانس 24، شاهدان عینی گفتند : گروهک تروریستی داعش بیشتر زنان و دختران را ربوده و مردان را با داس گردن زده است.
صدها مهاجر ایزدی در حال فرار به شمال کردستان عراق، سازمان های بین المللی را متهم به اهمال و نادیده گرفتن جنایت های داعش کردند و گفتند: ما نه نان داریم ، نه آب و نه امنیت داریم.
بر اساس این گزارش، ایزدی ها وحشت زده از تروریست های داعش درحال فرار هستند و بیشتر زنان و دختران آنها توسط داعش ربوده و مردانشان نیز با داس کشته و یا دست و پا قطع شده هستند.
حدیثه قاسمی، قربانی زمینی سقوط هواپیما، به هفت بیمار زندگی دوباره بخشید.
حدیثه قاسمی، دختر 21 ساله صبح یکشنبه در چند متری محل سقوط پرواز تهران-طبس بر اثر برخورد با کامیون دچار مرگ مغزی شد.
این دختر 21 ساله که ساکن شهریار و دانشجوی میکروبیولوژی دانشگاه تهران بود صبح یک شنبه هنگام سقوط هواپیما درحالی که قصد رفتن به دانشگاه را داشت، در مسیر شهریار به میدان آزادی به عنوان مسافر در یک دستگاه تاکسی در حال حرکت بود، اما وقتی صدای مهیب هواپیمای درحال سقوط به گوش رسید، بسیاری از رانندگان و عابران از جمله راننده این تاکسی چشم به آسمان دوختتند و در همین لحظات بود که راننده تاکسی وقتی سرگردانی هواپیما در آسمان و احتمال برخورد آن را با خود دید دچار انحراف شده و با یک دستگاه کامیون خاور برخورد کرد.
براثر این تصادف، حدیثه قاسمی به شدت مجروح و ساعت ها بعد به دلیل “خالی نبودن اتاق سی.سی.یو” در بیمارستان فیاض بخش تهران دچار مرگ مغزی شد. حدیثه دو روز پیش از تصادف در محل سقوط هواپیما، کارت اهدای عضو پر کرده بود و به همین دلیل پدر و مادرش با اهدای اعضای بدن این دانشجوی جوان از جمله اهدای قلب، کبد و کلیه های او موافقت کردند.
اعضای اهدایی حدیثه قاسمی طی روزهای گذشته به بیماران نیازمند پیوند زده شد و دستکم به هفت بیمار زندگی دوباره بخشیده است.
سیاه پوشی معابر شهر طبس در پی سانحه سقوط هواپیمای مسافر بری در تهران.
به گزارش مجله مراحم در این حادثه چهار تن از شش سرنشین بالگرد مصدوم شدند که اکنون در درمانگاه دیر تحت درمان قرار گرفته اند. بنا با گفته شاهدان عینی خوشبختانه بر اثر برخورد بالگرد با زمین آتش سوزی رخ نداده است ولی آتش نشانان حاضر در صحنه به منظور جلوگیری از بروز آتش احتمالی اقدام به اجرای عملیات اطفاء حریق کرده اند.
شنیده ها حاکی است این بالگرد از سوی سازمان بنادر و دریانوردی برای شناسایی سکوهای نفتی و بررسی آلودگی های محیطی در دریا ماموریت داشته است. شهرستان دیر در 180 کیلومتری جنوب بوشهر مرکز این استان واقع است.
ساکنین شهر دیترویت آمریکا با پیامد های شدید ترین بارش باران در تاریخ این شهر دست و پنجه نرم می کنند. برآورد مسئولان شهر دیترویت حاکی است در عصر روز دوشنبه بیشتر از دوازده میلی متر باران در این شهر باریده است . بارش شدید باران، جاری شدن سیل گسترده در این شهر را به دنبال داشته است. سیل موجب تخریب جاده ها و مسیرهای مواصلاتی در این منطقه شده و صدها خودرو به حال خود رها شده است. همچنین صد ها نفر از ساکنین شهر دیترویت به دنبال جاری شدن سیل، در خانه های خود گرفتار شدند و در محاصره سیل قرار گرفتند. یادآور می شود، روند حمل و نقل نیز در این شهر به شدت مختل شده است.
اهدای نوبل ریاضیات به بانوی ایرانی
مریم میرزاخانی، جایزه خود را در مراسم افتتاحیه کنفرانس جهانی ریاضیات از دستان خانم پارک گئون های، رییسجمهور کره جنوبی دریافت کرد. دکتر میرزاخانی، نخستین بانوی تاریخ ریاضیات و نخستین ریاضیدان ایرانی است که این جایزه ۷۶ ساله را برنده میشود. همچنین این جایزه بالاترین نشان علمی است که توسط یک دانشمند ایرانیالاصل کسب شده است.
از مریم میرزاخانی به عنوان یکی از ده ذهنِ جوان برگزیده سال ۲۰۰۵ از سوی نشریه پاپیولار ساینس در آمریکاو ذهن برتر در رشته ریاضیات تجلیل شد.
همسر وی جان وندراک، از پژوهشگران آیبیام و اهل چک می باشد و از او دارای یک فرزند به نام آناهیتا میباشد.
فیلم مورد علاقه او داگویل است. سلیقه او در فیلم، منعکس کننده ذات پژوهش او که شامل تعیین مشخصات غیرطبیعی فرمهای هندسی است. او می گوید: «گاهی مواقع احساس می کنم در یک جنگل بزرگ هستم و نمی دانم به کجا می روم. ولی به طریقی به بالای تپه ای می رسم و می توانم همه چیز را واضحتر ببینم. آن چه آن گاه رخ می دهد، واقعاً هیجان انگیز است.»
این شهر با مرزهای ایران ۴۰ کیلومتر فاصله دارد. استان دیاله در شرق بغداد پایتخت عراق قرار دارد.
شهر جلولا در نزدیکی شهر خانقین و مرز خسروی در استان کرمانشاه است.
شهر جلولا از نیروی دفاعی خالی بود و تروریست ها بدون هیچ مقاومتی وارد این شهر شدند و برای زهرچشم گرفتن از مردم، هرشهروندی را که در خیابان ها بود و فرار نکرده بود، دستگیر کرده و تیرباران کردند.
ادای احترام به جانباختگان سقوط هواپیما در محل حادثه